محل تبلیغات شما



برگشتم اما دیر برگشتم

چیزی به جز تنهایی اینجا نیست

دنبال احساس تو میگردم

حسی که باید باشه اما نیست

حتی دیگه این عکس این دیوار

این تخت خواب این خونه عاشق نیست

عطرتسکوتتخنده هات.حرفات

نه هیچ چیزی مثل سابق نیست

از حال روزای بد بی تو

از یه شب دلگیر برگشتم

من از یه دوری از یه دلتنگی

برگشتم اما دیر برگشتم

وقتی رسیدم گریه میکردی

از شوق و لبخندی که با من بود

از چشم غمگین تو فهمیدم

این گریه ی از دست دادن بود

چیزی تو روزای فراموشی

اندازه ی دلبستگی بد نیست

انگاراز یه خواب طولانی

بیدار میشی اون که باید نیست


با چشمهای بسته می رفتن

وقتی یه کشور سمت بیراهه

چشمم به تو افتاد فهمیدم

با عشق موندن بهترین راهه

یه حس خوشبختی بی منطق

کل جهان ما رو پر کرده

جنگه ولی ما امنیت داریم!

حتی اگر تو سفرمون درده

من ترسو تو چشمات می خونم

تو اضطراب من رو می دونی

هی قصه می سازم برای تو

تا فکر کنی خوشبخت می مونی

رفتی تمام ارزوهامون

هر روز با کابوس درگیره

راهی که از اول غلط بوده

هر جا که بر گردی ازش دیره

با چشمهای بسته می رفتن

وقتی یه کشور سمت بی راهه

چشمامو می بندم رو این کابوس

عاشق نموندن اخرین راهه.


در زمستان ارزوهایت

هق هق از پشت خنده ات پیداست

تکیه بر کوله بار تنهایی

بدترین شکل زنده بودنهاست

شمعها را دوباره می چینی

بعد سی سال خستگی کردن

شاید این بار اخرت باشد

خسته ای از کشیدن این تن

پشت هم گریه میکنی تا مرگ

بهترین هدیه به خ ودت باشد

بدتر از این نمی شود وقتی

ماه بهمن تولدت باشد

میم بهمن به طرز محسوسی

مثل ماتم همیشه غمگین است

میم اساسا به مرگ می اید

حاصل زنده بودنت این است

درد داری  شبیه دل بستن

باید از انتظار برگردی

با وجودی که باختی باید

پای میز قمار برگردی

در زمینی که بازی ات دادند

یک وجب خاک بهترین برگ است

دست دادی ولیی زمین خوردی

زنده بودن برادر مرگ است

می نویسی و خوب میدانی

شعرهایت برای خواندن نیست

شعر یعنی کسی نمیفهمد

هستی اما دلت به ماندن نیست

از نگاهت تمام ادمها

تک به تک نا امیدو بیمارند

سینه ات را نشانه میگیری

شاعران مرگ بهتری دارند


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها